، تا این لحظه: 18 سال و 6 ماه و 18 روز سن داره
، تا این لحظه: 14 سال و 8 ماه و 23 روز سن داره

فرشته های کوچولو

تولد محمد مهدی

سه سال گذشته، باورم نمی شود  چه زود گذشت و من هنوز گاهی باورم نمی شود که تو کنار منی آمدنت ناباورانه بود و بودنت لذت بخش است. دوای تمام دردها ، غم ها و خستگی هایم است . وقتی نرمی بدنت را در آغوش می کشم، وقتی سر و صورت و دهانترا می بوسم و می بویم  هیچ غمی نمی ماند.و میدانم که چقدر زمانی دلتنگ در آغوش کشیدنت میشوم پس قدرش را میدانم  من می دانم قدر   زمانی را که برای اولین بار لب هایت روی هم لغزید و صوتی شبیه ماما از بینشان خارج شد..قدر چشمان معصومت که پر از سوال اند.به چشم هایت فکر می کنم،به دریای پاکی که قطره ای آلودگی به آن راه نیافته.به چشم هایت فکر می کنم و سیر نمی شوم.به اولین قدم هایت فکر می کنم،به اولین موفقیت هایت،به اولین ت...
22 مرداد 1391

پسرم بزرگ شده

پسرم بازم موهاش رو کوتاه کرداینقدر موهاش بلند شده بود که هیچکس تشخیص نمیداد پسره یک دلیل دیگه هم گرمای هوا بود همیشه سرش خیس بود از طرفی هم اجازه نمیده موهاش رو ببندم  و میگه مگه من دختلم؟؟؟؟                                                         و از یه نمای دیگه                                                      توی آرایشگاه آقایی که میخواست موهاش رو کوتاه کنه بهش گفت نترسی محمد مهدی با چهره حق به جانب گفت:نمیتسسسسسسسسم من مددددددددددم(مردم) و اینم ژست بعد از کوتاهی موهاش این روزها متاسفانه عاشق یه شخصیت کامپیوتری شده اینجا فکر میکنه همون(جی تی آی) شده یعنی اینجوری گولش زدیم که راضی بشه موهاش رو کوتاه کنه     ...
22 مرداد 1391

زهرا خانم

                  به جای مونده از عکس های ۲ پست قبل بالاخره مدرسه با ما تماس گرفت ومنو زهرا برای مصاحبه راهی مدرسه شدیم بماند که شب قبل خوب نخوابیده بودیم و تا دیر وقت بیدار بودیم خدا رو شکر دخترم سوالات رو خوب جواب داد و نامه تایید رو گرفت بعد هم با هم رفتیم و روپوش سفارش دادیم وگفتن که ۲۰ مرداد آماده میشه هنوز سنجش مونده که قراره فردا اقدام کنیم   ...
22 مرداد 1391

نیمه شعبان (تولد پسرم)

سه سال پیش بود که با دکترم صحبت کردیم برای اینکه پسرم روز نیمه شعبان به دنیا بیاد ۲ روز زودتر در روز جمعه ۱۶ مرداد ۸۸ مصادف با ۱۵ شعبان میلاد امام زمان پسرم رو به دنیا بیاره و این شد که اسمش رو به محمد مهدی تغییر دادیم                                  اینجا محمد تازه به دنیا اومده پشت در اتاق عمل به قشنگ شدنش امیدی نداشتیم                                   واین گل پسره ۲ سال و۱۱ ماهه ناز و شیطون من ذره ذره قد کشیدی درمن بزرگ شدی وریشه دواندی و شدی دنیای من با تو زیباتر شده روزها و شبهای من. ...
22 مرداد 1391

دخترم داره خانم میشه

۲ روز پیش رفتیم و زهرا واکسن پیش از دبستانش رو زد و راحت شدیم البته تا ۱ روز بعدش دستش درد داشت زهرا منتظر برای دریافت واکسن                           مدرسه هم که فعلا همون شایستگان ثبت نامش کردیم البته هنوز مصاحبه اش مونده که قراره بامون تماس بگیرن داریم یه پروژه بزرگ روشروع میکنیم از دبستان تا دانشگاه امیدوارم خدا کمکمون کنه و دخترم همیشه موفق باشه دخترم دیگه داره خانم میشه اینو از رفتاراش که کلی عوض شده میگم البته زهرا خانم از همون موقع که به دنیا اومد زیاد بچگی نکرد روحیه مخصوص خودشو داشت همیشه ترجیح میداد تو جمعبزرگترا باشه تا بچه ها وقتی با محمدمهدی مقایسش میکنم میفهمم چه فرشته ای بود نفهمیدم چطور این سالها گذشت و زهرای...
22 مرداد 1391

دبستان

اینقدر سرم شلوغ بود که نرسیدم به موقع از جشن پایان تحصیل زهرا بنویسم که حال باید از دردسرهای ثبت نام و اینکه کجا برای دبستان بهتره بنویسم در تالار مهر جشن پایان سال تحصیلی برگزار کردن تصمیم داشتیم محمد مهدی رو با خودمون ببریم ولی از اونجاییکه من ساعت جشن که ۴:۳۰ نوشته شده بود رو ۱۴:۳۰ خوندم ۲ساعت قبل راهی شدیم و وقتی پرسون پرسون تالار مهر رو پیدا کردیم دیدیم هیچ خبری نیست دلیل رو جویا شدم و فهمیدم چه اشتباهی کردم پس برگشتیم خونه و پسرم توی راه خوابید این شد که منو زهرا تنهایی جشن رفتیم                             از اونجایی که زهرا در کلاس هفت بود پس آخرین کلاسی بودن که برای دریافت لوح وجایزه بالا رفتن و زهرا حسابی بی تاب شده بوذ   ...
22 مرداد 1391

تولد مامانی

امروز ۶ خرداد روز تولده مامانی                                      دیشب مامان و بابام و آجی هام بی خبر با یک کیک تولد خیلی قشنگ اومدن خونمون و واقعا غافلگیرم کردن از این که مامانم هنوز به اندازه دوران کودکی سعی میکنه که توی این روزها غافلگیر و خوشحالم کنه خیلی احساس خوبی بم دست میده امروز شدم یه مامان ۲۷ ساله که تو این سالها چقدر کار انجام داده هم درسشو ادامه داده هم یه زندگی رو اداره کرده . . . ومهم تر از همه دو تا فرشته کوچولو داره امروز ازخدا میخوام : هر روز برایم رویایی باشد در دست نه دوردست عشقی باشد در دل نه در سر و دلیلی باشد برای زندگی نه روز مره گی از خدا میخوام کنار بچه هام باشم تا وقتی...
22 مرداد 1391

سفر مشهد

همون طور که گفته شد در ایام تعطیلات نوروز مسافرت نرفتیم ولی با یک تصمیم آنی برای رفتن به مشهد اقدام کردیم واقعا سفر خوبی بود مدتش کم بود ولی نهایت استفاده رو بردیم و خوش گذشت مخصوصا سوییتی که ساکن شدیم عالی بود درست روی کوه سنگی مشهد زهرا و محمد مهدی طبق معمول سواره (ساعت ۱۲:۳۰ شب مشهد) این مرد عنکبوتی هم از فرودگاه اهواز همسفر ما شد                 اینم مکان زیبایی که ساکن بودیم                                  ظهر روز اول برای زیارت حرم امام رضا رفتیم محمد مهدی کل آبهای تو حرم رو تست کرد                            ناهار رو رفتیم هتل قصر به یاد دوران ماه عسل واقعا برای من تجدید خاطرات شد                           ...
22 مرداد 1391

<no title>

  تا دیده ام به روی جهان باز شد، زشوق لبخند مهربان تو جا در تنم دمید فریاد حاجتم چو برون آمد از گلو دست نوازش تو به فریاد من رسید . تقدیم به آنی که بهشت زیر پایش جا دارد به مادرم... که مهرش تا ابد در دلم جای دارد. تو بهترین گل، میان شهر گلهایی تو رنگ آفتابی، شب که می رسد، مثل ستاره، گوئیا مهتابی مادر خوبم، روزت مبارک امیدوارم بتوانم آن شکوه عشق را که در زمزمه های مادرانه ات یافتم به کودکانم تقدیم کنم   ...
22 مرداد 1391